گر قابل ملال نیم شاد کن مرا
|
|
|
گر قابل ملال نیم، شاد کن مرا
|
|
ویران اگر نمیکنی آباد کن مرا
|
حیف است اگر چه کذب رود بر زبان تو
|
|
از وعدهی دروغ، دلی شاد کن مرا
|
پیوسته است سلسلهی خاکیان به هم
|
|
بر هر زمین که سایه کنی، یاد کن مرا
|
شاید به گرد قافلهی بیخودان رسم
|
|
ای پیر دیر، همتی امداد کن مرا
|
گشته است خون مرده جهان ز آرمیدگی
|
|
دیوانهی قلمرو ایجاد کن مرا
|
بی حاصلی ز سنگ ملامت بود حصار
|
|
چون سرو و بید ازثمر آزاد کن مرا
|
دارد به فکر صائب من گوش عالمی
|
|
یک ره تو نیز گوش به فریاد کن مرا
|
تازه به باورهام اضافه شده
تصمیم گرفتم همرنگ جماعت شم، حقیقت کیلو چنده؟! هرجور که توی هم جنسم(انسان)دوست داری زندگی کنم. همونطور حرف بزنم،راه برم،بخندمو گریه کنم که تو عزیز دلم(سوهان روحم)میخوای. همیشه باهات هم عقیده شم تا راضی شی.
تصمیم گرفتم چابلوس،مزور و ریاکار باشم.خلاصه هر جوری که تو دوست داری.نمیخوام تو این دنیا زیر دست و پای تو له بشم فقط چون نظرم خلاف نظر توست. پس من موافقتم تا ابد،خیالت راحت.من با همه دنیا هم عقیده ام،بالکل جاذبه ام اصلا دافعه رو چه طوری مینویسند.دیگه در کنار من جای همه امنه.به قول دوستی:
به سراغ من اگر میآیی دیگر آسوده بیا.
دیگه باور دارم کبوتر با کبوتر،باز با باز.من به خنده تلخ اعتقادی ندارم.خنده،خنده ست دیگه همه شادیم و دور هم خوش. من همه اشک ها رو باور دارم اصلا اصطلاحی چون اشک تمساح در لغت نامه ی به روز شده من یافت نمیشه. سادگیه همه انسانها رو باور دارم اصلا مگه چیزی به نام زرنگی،سیاست مداری،دودره بازی و ... وجود داره؟! من که باورم نمیشه.کم کم دارم به این نتیجه رویایی و خوب میرسم که در بهشتیم و حوری و غلمان خود مائیم.
کدوم انسان نافهمی میگه ما انسانها ماسک میزنیم؟! اونم هر روز یکی. عجیبا غریبا!!!اصلا مگه ما پول داریم که خرج ماسکامون کنیم؟! ما همه فقیریم. کی فقیره؟! دشمن. ما هممون دارائیم. وای که چقدر زندگی ما زیباست. اصلا زیبائیش به همین متناقض نماهاشه.مثلا یه بار به یکی گفتم انشاا... خوب میشی گفت:من که مریض نیستم بعدش به یکی دیگه گفتم: عزیزم تو که چیزیت نیست ماشاا... سرحالی شروع کرد به نالیدن. ما حوریا و غلمانها عجب بهشتی ساختیم به عقل جن و انس هم نمیرسه.
از دست پختامون نگو که همه عالی.باورت نمیشه؟!! چرا؟!!! مگه نمیدونی؟! جنایی که تو خونمون سکونت دارن غذا رو میسوزونن یا شور میکنن.منم نمیدونستم، تازه به باورهام اضافه شده. هممون تو چشمیم از بس که خوشگلیم و وضعمون خوبه،هنوز نفهمیدم کدوم چشمای شور و خبیثی چشممون میزنه باید موجودات جدیدی رو کشف کنم بعد بهتون میگم. ما هممون عاشق همیم و چون همدیگه رو دوست داریم توقعاتمون رو با دعوا میگیم.وا!!! کی میگه با هم دعوا میکنیم؟! خدا به دور چه کلمه ی بدی رو شیطون بدجنس گذاشت تو دهنم. هممون تو تربیت بچه بیستیم،حالا بیست،یک،صد چه فرقی میکنه عددش.اون معتاده،دزده،خیانتکاره،چاقو کشه و... بچه های انسان نیستند که. نمیدونستی؟! واااااای چه بد! فضائین منم نمیدونستم تازه به باورهام اضافه شده. فکر کردی این کارتن ها و فیلما که در مورد فضائیاس تخیله؟ چه فکر احمقانه ای! منم همین فکر رو میکردم اما تازه به باورهام اضافه شده.از اینهمه دانایی خرسندم. ما تو بهشتیم. حضرت آدم از اون درخته خورده(اسمش رو نمیدونم چون جزو دانسته ها محسوب نمیشه)، توهم زده. فقط برعکس همه ی اونهایی که توهم میزنند میرند به اوج ایشون سقوط کرده فکر کرده ما از عرش به فرش اومدیم وگرنه ما تو همون فردوس برین،خلد برین،بهشت عذرا،روضه رضوان،خلاصه اینجا رو میگم دیگه،به دنیا اومدیم. در کل ما همه حالمون خوبه و تو باور کن. آدما میلیونها دسته اند. اما دو دسته اش رو میخوام بگم.یه دسته آدمای حساس و دسته دوم آدمای غیر حساس(منطقی). این یکی(منطقی)اون یکیو(حساس)ناراحت میکنه و به عبارتی دلش رو میشکونه البته میدونید که اصلا یه همیچین چیزی وجود نداره. بعد اون آدم حساسه فقط چون زیادی حساسه ناراحت میشه و احتمال زیاد چهرش تو هم میره وگرنه بنده ی خدا اون یکی(فاعل قضیه رو میگم) که کاری انجام نداده، چیزی نگفته. وای که چقدر مفعوله قضیه حساسه! چندش! حالا یه حالت دیگه:
اون یکی(حساس)این یکیو(منطقی)ناراحت میکنه. اما این یکی آدم خوبیه به روش نمیاره و باز با هم گل میگن و گل میشنون،اما در فرصت ایده آل زهر مبارکشون رو میریزندو اون یکی(حساس)،خب حساسه دیگه میرنجه و باز همون حالت اول اتفاق میفته.چه چرخه ی زیبایی! خلاصه چقدر اون یکی(حساس) حساس و زودرنجه.چقدر بچه ست.میدونم شما هم مثل من این یکیو(منطقی) ترجیح میدید آخه اون یکی(حساس)اصلا طریقه درست و مسالمت آمیز زندگی کردن رو بلد نیست. راستی نگران نباشید جفتشون بین ما نیستن، فضائین. اما کاشکی اون روشنفکره بود از بس که منطقیه.
آدمای سرزمین من همه صادقند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! مطمئنم، چون دماغاشون دراز نمیشه برعکس کوچیک هم میشه فکر کنم به خاطر راست گوئیه زیاده وگرنه اصلا از ستارالعیوب بودنه خدا که نیست. ما اختیار طولی و عرضی رو با هم داریم.
مردم سرزمین من از رک گویی و صراحت لهجه خوششون نمیاد البته دلیلشون کاملا منطقیه، میگن:نمیخوایم کسیرو ناراحت کنیم چون میدونید که ما هممون مهربونیم تازه از خدا بیشتر اما در عوض وقتی نیست عیباش رو میگیم که بتونیم یه کاری براش بکنیم و اصلاحش بکنیم (به معنای واقعی کلمه اینکار رو میکنیم) و خلاصه با توجه به دید وسیعمون و نگرش والامون و خوبیه بیش از حدمون و خلاصه تک بودنمون اونرو هم کمی مثل خودمون بکنیم،البته کمی،چون ظرف وجودیش اندازه ی ظرف وجودیه گنده ی ما نیست. حتما برای بیرونیا(نمیدونم کی اند)سوال پیش اومده که چرا ما توی چله زمستون چتر بالای سرمون نیست و بعد حتما فکر میکنند که اینجا بارون نمیاد.شما سخت در اشتباهید. بارون میاد تا دلتون بخواد، فقط اینقدر که خوبیم(میدونم که همتون میدونید)هاله ای از نور و البته ترکیبات دیگه دورمون رو فراگرفته که خیس نمیشیم البته به جز پاهامون اون هم تا زانو، مطمئنم از چکمه هامون خودتون اینرو فهمیدید.(خنده ی شدید حضار) در کل همه چیز آرومه و ما همه خوشحالیم.
بعد التحریر1:راستی میخوام منشی یه شرکت باشم اما هیچ باشم نمیدونید چقدر کلاس داره. چون میگن:امید معجزی ز مرده نیست، زنده باش اینم تو شهر من یعنی زنده بودن. اما کلاسش از زنده بودنش مهمتره.
بعد التحریر2:آی دوستها(دشمنها)،آی دل سوزها(فضولها)نمیخوامتون.
پیدایم نکنید
من خودم را در آخرین روز سال کبیسه جا گذاشته ام
من خودم را در سکوت قاصدک اهلیم جا گذاشته ام
من خودم را در نگاه خودم در آئینه ی اطاقم جا گذاشته ام
من خودم را در آغوش رویائیه رویایم جا گذاشته ام
من خودم را در بوی ظهر جمعه ی کودکیم جا گذاشته ام
من خودم را در آغوش عروسکم جا گذاشته ام
نیستی هستم که محکوم به هستم
می خواهم نبودن باشم اما محکوم به بودنم
به من نظر نکنید پشت بی آرزویی هایم پنهام تا ده،صد تا هیچ نشمرید به دنبال من نگردید چون پیدا نمیکنید ساک،ساک نخواهم گفت،من اصلا بازی نمیکنم. من چشم گذاشته ام و میشمرم اما آی فلانی دنبال تو نمیگردم به دنبال خودم میگردم غوغائیست درونم که تو و بقیه فلانیها در آن گمید.هر روز یک شناخت جدید و بعد یک سوال جدیدتر چقدر پیچیدگی. پس مرا به حال خود رها کنید تا خود را بیابم پیدایم نکنید.
مرد کور
روزی مرد کوری روی پلههای ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد:
من کور هستم لطفا کمک کنید …
روزنامه نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه در داخل کلاه بود. او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت آن را برگرداند و اعلان دیگری روی ان نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و آنجا را ترک کرد.
عصر آن روز روز نامه نگار به آن محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است مرد کور از صدای قدمهای او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که آن تابلو را نوشته بگوید، که بر روی آن چه نوشته است؟
روزنامه نگار جواب داد: چیز خاص و مهمی نبود، من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده میشد:
امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آن را ببینم
در دلم بود که آدم شوم اما نشدم...
در دلم بود که آدم شوم اما نشدم
بی خبر از همه عالم شوم امّا نشدم
بود در پیرخرابات نهم روی نیاز
تا به این طایفه محرم شوم اما نشدم
هجرت از خویش کنم خانه به محبوب دهم
تا به اسماء معلّم شوم اما نشدم
از کف دوست بنوشم همه شب باده ی عشق
رسته از کوثر و زمزم شوم اما نشدم
فارغ از خویشتن و واله رخسار حبیب
همچنان روح مجسّم شدم اما نشدم
سر و پا گوش شوم پای به سر هوش شوم
کز دَمِ گرم تو مُلهَم شوم اما نشدم
از صفا راه بیابم به سوی دار فنا
در وفا، یار مُسلّم شوم اما نشدم
خواستم برکنم از کعبهی دل، هرچه بُت است
تا بَرِ دوست مکرّم شوم اما نشدم
آرزوها همه در گور شد ای نفس خبیث
در دلم بود که آدم شوم اما نشدم
امام خمینی (ره)
درباره خودم
آرمیتا ای دوست من ان نیستم که نمایانم،ظاهر من غیر از لباسی بافته از سهل انگاری و زیبایی نیست که مرا از پرسشهای تو و تو را از فراموشی من در امان میدارد. و اما منی که در من پنهان است و ادعا میکند که من است،رازی پوشیده است که در اعماق وجودم پنهان است و هیچکس جز من از ان خبر ندارد و بدین گونه تا ابد پنهان و مخفی می ماند. لوگوی وبلاگ
منوی اصلی
صفحه نخست
پست الکترونیک
صفحه ی مشخصات
خانگی سازی
ذخیره کردن صفحه
اضافه به علاقه مندیها
فهرست موضوعی یادداشت ها
نوشته های پیشین
لوگوی دوستان
لینک دوستان
عاشق آسمونی یادداشتها و برداشتها .: شهر عشق :. صل الله علی الباکین علی الحسین آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام دوزخیان زمین دهاتی دکتر علی حاجی ستوده انا مجنون الحسین من هیچم حدیث نفس هیچ بن هیچ آبی های لندن آمار وبلاگ
بازدید امروز :0
بازدید دیروز :3 مجموع بازدیدها : 97435 خبر نامه
وضعیت من در یاهو
موسیقی وبلاگ
جستجو در وبلاگ
|